یادش بخیر با آداب و اصول ترین مراسم خرید مامان، خرید چادر بود. بوی خوش کاهگل بازار وکیل و ادویه دارچین های مغازه های عطاری حال و هوای خوش خرید را دو چندان می کرد. خرید پارچه چادری از چند مغازه مشخص که فروشندگان با صفا و مومنی داشت؛ صورت می گرفت. هنگام خرید،مامان به مغازه دار تاکید می کرد ان شاء الله دستتان خوب باشد راه کربلا باز شود و به زیارت ابا عبدلله حسین برویم. انتهای خرید به نماز در مسجد وکیل یا حرم احمد بن موسی ختم می شد. آش ماست "حاجی حبیب"( آش فروش خیر شیرازی) هم ناهار ظهرمان بود. نزدیکیهای غروب هم دوخت چادر شروع می شد. اول با سلام و صلوات رو به حرم ابا عبدلله چادر را بر سرم می انداختند و بعد آن را برش می زدند. انگار نه انگار که دو متر پارچه می خواستند بر روی سرم بیاندازند،انگار که مراسم تاج گذاری بود. همین هم بود؛ تنها یادگار مادرم زهرا(سلام الله علیها) هم تاج بود (و هست)و می بایست مراسم تاج گذاری اش اینگونه با آداب و اصول باشد.
لباس هر انسان،پرچم کشور وجود اوست. پرچمی است که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام می کند که از کدام فرهنگ تبعیت می کند. همچنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز می کند، هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها، معتقد و دل بسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن بدر نخواهد کرد. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی
یک دختر 20ساله اهل لندن این چنین زیبا اثرات حجاب را توصیه کرده است:
«وقتی با حجابی، همه می دانند که تو مسلمان هستی، پس به سرعت می فهمند که تو اهل نوشیدن مواد الکلی، رفتن به
کلوپ و فساد اخلاقی نیستی؛ بنابراین از تو نخواهند خواست که با آن ها در آن مسائل همراه شوی».
صبح که رفتم بخش پایان نامه ها،مسئول مربوطه را موقر و باحجاب دیدم و در دل تحسین اش کردم. عصر، نزدیکیهای اتمام ساعت کار این بخش آقای "حشرماپور" صدایش زد و با هم گفتند و خندیدند و ای کاش خنده بود،قاه قاه بود سر موضوع سریال شب گذشته و ... ترک دیوار اتاق رئیس و ... . وقتی داشتم می رفتم دلم به حالش سوخت. یعنی چه نوع خودکم بینی یا خلائی وجود این دختر محجوب را آزار می داد که با این جور شوخی با یک مرد مریض بر طرف می شد.
من خودم وقتی به این مطلب بر خوردم تعجب کردم،فکر نمی کردم تلاشهام برای مستور بودن و بروز نداشتن و جلوه نکردن چنین انعکاسی
داشته باشه ،بخصوص که این مطلب یه اعتراف صادقانه از جانب خود آقایونه......
حالا بگذریم که زمانیکه من چادر روبه عنوان پوشش بیرون از منزل و برای حضور اجتماعی انتخاب کردم، خیالم راحت بود که زیبایی هام
پنهان شده ودوست داشتم خدا ازم راضی باشه و شیطون "تبرج"م{بروز(یکی از قوی ترین لغزشگاههای خانمها وقتیکه استفاده نادرست بشه)}
دق کنه....
بازم بگذریم از اینکه حتی اگه حفظ پوشش برام خطر جانیم داشته باشه ،منو از راهم منصرف نخواهد کرد،چه برسه به اینکه مثلا آقایون
دیگه همچین اعترافهای صادقانه ای هم نداشته باشن!
"آنان خوش اخلاق هستند ولی رفتارشان سبک نیست،شوخی هایشان نمکین است اما خشن نیست،سخن گفتن آنان راحت ،اما بدون
ناز و کرشمه است،پاسخ های آنها ملایم و بدون گزندگی است،لبخندهایشان خوشایند،اما محجوب و آزرمگین است،گام نهادن آنها با ابهت
اما بدون تحرک بیش از اندازه است،حالت کلی آنها شادمانه و همراه با نوعی آسودگی خاطر است.آنان آیینه های پاکدامنی و الگوهای
پارسایی میباشند،اگر جهان را به آنها دهندپا را از مرزهای ادب فراتر نمی نهند."
کتاب خانم نجیب زاده )اثرRichard Brathwait )
جالبه که نویسنده تکامل مردان رودر گرو خدمت به چنین زنانی می دونه.
خدایا همه دختران زمین رو به این باور برسون که مقلب القلوب و الابصار فقط تویی.