گنجشک نگاه کرد.
دختر هم نگاه کرد.
گنجشک خواند.
دختر هم خواند.
گنجشک پرید.
دختر ، اما پر پروازش را جا گذاشته بود!
شاید روی نیمکت پارک، یا میان چادری که هیچ وقت دوستش نداشت...
منبع: پنجره حجاب
پنجره را به روی قاصدک بی قرار باز کرد.
قاصدک روی شانه دختر نشست و به او گفت:
«خدا زیبایی را آفرید و آن را به فرشته ای به نام زن سپرد.
راستی!با امانتی که خدا به تو سپرده بود چه کردی؟»
منبع: پنجره حجاب
می گفت: من لائیکم، چه ضرورتی دارد که حجاب را رعایت کنم؟ چرا باید هر چه شما می گویید بگویم چشم؟
اصلاً بقول شما هیچ تکیه گاهی ندارم، دلم نخواسته که الگویی داشته باشم که خودم را بخواهم عین او کنم،
چرا می خواهید همه را به یک چوب بزنید و جامعه را یک شکل کنید؟
گفتم: خوب لائیک باش؛ فکر می کنی حجاب فقط محدود به مسلمان هاست و مخصوص زنها؟ برعکس آنچه که تبلیغ می شود حجاب یک مسئله فرادینی و آئینی است. به ذات بشر مربوط می شود. حالا آن بشر می خواهد لائیک باشد یا یک مسلمان دوآتشه.
کاری ندارد این روزها که روش آزمون و خطا زیاد بکار برده می شود تو هم بیا و امتحان کن.
یک روز برای پوشش ات یک چارچوب بگذار. مثلاً نیت ات این باشد که کمترین نگاه را به خود جذب کنی مثلاً از رنگ های جیغ استفاده نکنی یا لباست خیلی تنگ یا خیلی کوتاه نباشد، آرایش هم نداشته باشی. بعد برو بیرون و به کارهایت برس. حواست هم کمی به دور و برت باشد؛ ببین دغدغه اولت درس ات، موفقیت ات، فرزندت، کشورت، علم ات می شود یا جذب نگاه های اطرافیان به خودت. ببیین آن روز چقدر مزاحمت می شوند.
حالا این وضعیت را مقایسه کن با روزی که بی قید لباس می پوشی. ببین چقدر از تمرکز ات بر سر این موضوع می رود که فلان پارچه، فلان مدل مو یا لباس، فلان رنگ مو چقدر بهتر است. قبول داری که تو خواه ناخواه دنبالش می روی و ذره ذره، آرام آرام به دغدغه اول تو در زندگی تبدیل می شود و از حد معمول بیشتر وقت رویش می گذاری. قبول داری که اینگونه پوشش باعث کاهش بهره وری کاری ات می شود.
دیگر اینکه از صبح هم ببین چند تا نگاه و متلک تا شب که به خانه برمی گردی حواله ات می شود.
حالا خانم یا آقای لائیک بر اساس حساب سود و زیان و نه خدا و پیغمبر و نه دین و مذهب ببین سود این کار برای تو بیشتر است یا زیان آن برای همین زندگی دنیایی مادی، آخرت را کاری نداریم پیشکش.
37 سال دارد و اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست. 25سال پیش با صحبت ها و راهنمایی های مادرش، از یک کاتولیک مسیحی به مسلمانی آگاه تبدیل شده است.
او از سختی هایی مسلمان شدن و محجبه شدن در آن جا این گونه سخن می گوید:
در مدرسه کارهایی می کردند که کم بیاورم یا ناراحت بشوم و خجالت بکشم. در راهروی مدرسه که می رفتم، بد و بیراه می شنیدم، به رویم آب دهان می انداختند و به
طرفم آشغال یا چیزهای ترسناک مثل مارمولک پرت می کردند.
من همیشه سرم را بلند می کردم و نشان می دادم که اصلاً کم نیاورده ام، ناراحت نیستم و لبخند می زنم.
این را مادرم به ما یاد داده بود، گفته بود در برابر باطل سر خم نکنید ....
گفتگو با خانم زهرا گونزالس-مسلمان آمریکایی
منبع: نشریه امتداد، شماره60