وقتی تو خیابان راه می رم ،
خرید می کنم یا با شخصی حرف می زنم
مطمئن هستم
که کسی نگاه آلوده به سوی من ندارد
و با آرامش بیشتری به کارهای روز مره ام ادامه می دهم
الهی،
انتخابش می کردم حتی اگر فلسفهای برای آن بیان نمی شد ،
چون خدایی چون تو آن را امر فرموده بود ؛
بر می گزیدمش چون مانع نگاه های ناپاک می شود ،
و می پسندمش چون تو آن را ی پسندی ،
و دوستش دارم چون نور زهرایت در آن است ،
و ارزش میدانمش چون تو ان را ارزش می دانی و
و بیان کری که حوریان بهشتی ات هم دارای چنین ارزشی هستند
و آن را مایه مباهات آنها بیان کردی:
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ (حورانى پردهنشین در [دل] خیمهها )
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید )
لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است )
سوره الرحمن(72-74)
تازه از خارج اومده بود، می گفت خاک این جا برام یه حس دیگه داره، مخصوصا حال و هوای شیراز ...
راجع به خیلی چیزها با هم صحبت کردیم، بین حرفهاش گفت که:
«اولین روزی که حجاب رو انتخاب کردم، دعا کردم که خدایا اگر یکروزی خواستی این حجاب دو مرتبه از سر من برداشته بشه! اون روز رو آخرین روز عمر من قرار بده که دیگه لااقل با جهل از دنیا نرم! ... »
با خودم گفتم، چه خوبه که آدم بتونه مثل این خانم، قلاده نفسش رو 24ساعته در دستش نگه داره ...
دو سه جلسه اول، دست به سینه می نشست و با بی اعتمادی نگاه می کرد. نمره اول کلاس بود و به درس دادنم بی اعتماد. فقط در دل می گفتم
"یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی".
دو سه جلسه آخر، دیگه از دستش کلافه شده بودم. زیادی احساس راحتی می کرد. انگار نه انگار محرمی،نامحرمی گفتن. ایندفعه با التماس می گفتم
"یا مولاتی یا فاطمة جداً کثیراً اغیثینی".
مادر،آن بی اعتمادی اش را حل کردید با این پا از مرز فراتر گذاشتن هایش چه کنم.