می گفت مادربزرگم ایام جوانیش هر جور که خواست ؛گشت و آرایش کرد و حالا که پیر شده به من می گوید موهایت را بپوشان، حجابت را رعایت کن، با پسرها نگو،نخند. می گفت: چرا؟
گفتم: زوری که نیست، خوب، موهایت را نپوشان. هر جوری دلت خواست آرایش کن. حجابت را هم رعایت نکن. حجاب باید به جانت بنشیند، اگر به جانت ننشیند می شود 40 ،50 سانت پارچه مثلثی یا مستطیل شکل که بزور روی سرت می اندازی و جلو و عقب موهایت هم معلوم است.
فقط یادت باشد یک دلیل عقلی برای خودت پیدا کن که اگر یک درصد موقع پیری ات مثل مادربزرگت پشیمان شدی بتوانی با آن دلیل خودت را آرام کنی. ضمناً اگر تو به تجربه مادر بزرگت فکر نکنی و عمل نکنی و نوه های تو به تجربیات تو و نوهء نوه های تو به تجربه نوه های تو و... این سیکل ادامه پیدا کند، این زندگی با زندگی کبوترهای آرام در لانه هایشان گمانم فرقی نخواهد کرد.