صبح که رفتم بخش پایان نامه ها،مسئول مربوطه را موقر و باحجاب دیدم و در دل تحسین اش کردم. عصر، نزدیکیهای اتمام ساعت کار این بخش آقای "حشرماپور" صدایش زد و با هم گفتند و خندیدند و ای کاش خنده بود،قاه قاه بود سر موضوع سریال شب گذشته و ... ترک دیوار اتاق رئیس و ... . وقتی داشتم می رفتم دلم به حالش سوخت. یعنی چه نوع خودکم بینی یا خلائی وجود این دختر محجوب را آزار می داد که با این جور شوخی با یک مرد مریض بر طرف می شد.