زنگ به صدادرآمد؛دخترک با وجودی سرشار از شوق در رابه روی مادر باز کرد و گفت:سلام مامان،چی خریدی؟
مادر با بی حوصلگی تمام جواب سلام را داد و گفت:وای خسته ام...خسته...و فورأ چادر و روسری اش را درآورد و به آن طرف پرتاب کرد.
مادراین کار راکردوغافل بودازاین که رفتارش به صورت غیرمستقیم دخترک را ازچادربدبین کرده بود...!