تازه از خارج اومده بود، می گفت خاک این جا برام یه حس دیگه داره، مخصوصا حال و هوای شیراز ...
راجع به خیلی چیزها با هم صحبت کردیم، بین حرفهاش گفت که:
«اولین روزی که حجاب رو انتخاب کردم، دعا کردم که خدایا اگر یکروزی خواستی این حجاب دو مرتبه از سر من برداشته بشه! اون روز رو آخرین روز عمر من قرار بده که دیگه لااقل با جهل از دنیا نرم! ... »
با خودم گفتم، چه خوبه که آدم بتونه مثل این خانم، قلاده نفسش رو 24ساعته در دستش نگه داره ...