هنوز لرزش دستان مادربزرگ را هنگام تعریف خاطرات زمان رضاخان از یاد نمی برم. زمانی که (در روستای دورافتاده ای مانند استهبان آن روز) به اضطرار برای انجام کارهای ضروری شان بیرون می آمدند و مورد هجوم عمال رضاخانی قرار می گرفتند.
خدایا ما را قدردان نعمت "به راحتی با حجاب بودن" قرار ده.