غروب عرفه بی تو، مثل مادر بارداری است که پس از کلی درد و زجر، خودش همراه با فرزندش از بین می رود؛ غروب عرفه بی تو، مثل روزی است طوفانی که پس از تمام شدنش چیزی باقی نمی ماند جز آوار و بدبختیِ دوباره از صفر شروع کردن؛ غروب عرفه بی تو، مثل "متأسفمِ" دکترهاست پشتِ درِ اتاقِ عمل؛ غروب عرفه بی تو، مثل روزِ هفتِ ختم یک مادرِ مهربان است که پس از تمام شدن ختم و رفتن مردم تو می مانی و یک دنیا غم؛ غروب عرفه بی تو، مثل نامید شدن کودکان تشنه قافله اباعبدلله است پس از کشیدن تیرک خیمه ابوالفضائل عباس؛ غروب عرفه بی تو، مثل دو دختر از کاروان اسرای کربلاست که در کنار بوته ای از بیابانهای کربلا از شدت ترس جان داده بودند؛ غروب عرفه بی تو، مثل آن روز تلخی است که طبیب پس از دیدن فاطمه سلام الله علیها سری تکان داد و بانو را جواب کرد و زخم های بانو التیام نمی یابد و غم های زینب فروکش نمی کند و خارهای پاهای رقیه بیرون نمی آید مگر به ظهور تو. ما را ببخش که با بی تفاوتی هایمان باعث شدیم عرفه بی تو غروب کند.