برایت پیش آمده در خوابگاه پولت ته کشیده باشد و روی قرض کردن هم نداشته باشی و همه درها برایت بسته شده باشد طوری که حتی توان خرید ژتون دو سه روزت هم نداشته باشی. آنگاه به تنها چیزی که می توانی فکر کنی؛ احتمالاً فقط گرسنگی ات خواهد بود. یعنی اگر هم نخواهی فکر کنی؛ نمی توانی. دیگر نان خشک برایت ارزش حلوا پیدا می کند. و خدایی اش چقدر کلافه می شوی. حالا همین احوال نابسامان را تعمیم بده برای جوانی که دارای گرسنگی جنسی است و امکان ازدواج برایش به هر دلیلی وجود ندارد. و تو دختر سادهء پاکِ بی خبر از همه جا وقتی مثل بقیه دخترها و عرف جامعه ات اندک آرایشی داشته باشی و مانتوی تنگِ کوتاهِ هرروزه ات را بپوشی و این جوان گرسنه جنسی تو را ببیند؛ حق می دهی با دیدنت گرسنه تر شود. مثل کسی که چند روزی غذایی نخورده و جلویش پیتزا بیاورند و به او ندهند. حق می دهی با وجودی که شاید تو بی قصد و غرض آرایش کرده ای ولی جوان گرسنه بیچاره ای را کلافه تر کردی( نگو به من چه، می خواست نگاه نکنه. آخه من و تو تونسیم کور بشیم که توقع داشته باشیم او هم بتونه کور بشه؟)
حالا اگر دیدی در کوچه ای خلوت امنیتت خدشه دار شد و کسی به تو تعرض کرد؛ کمی تقصیر را به گردن خودت بیانداز که این گرسنه ها را گرسنه تر کردی.