سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لئیا پاک و دوست داشتنی بود ولی بی قید به حجاب. افتخار می کرد که جلو خواستگارهایش با تی شرت و شلوار می آمد ولی شرط جالبی داشت؛ شرطش نماز خواندن پسر بود. پارادوکسی برای شخصیتش درست کرده بود عتیقه.

هنوز یکی دو ماه از عقدش بیشتر نگذشته بود که معلوم شد داماد نه اهل نماز است و نه روزه و چیزهای دیگر. آخر او فکر کرده بود صرف گفتن اینکه نماز می خواند کافی است؛ نمی دانست برای کسی که یک عمر اهل نماز نبوده خواندن نماز کار راحتی نسیت.

شاید هم فکر کرده بود مقید بودن عروس به نماز و روزه حرف صرف است و بس. بدتر از همه اینها اینکه نهایتاً کارشان به طلاق کشید و عروس پاک و بی خبر از همه جا هنوز انگشت اشاره اش سمت خدا بود که چون صلاح خدا بوده می پذیرم و هر چه از دوست رسد نیکوست.

هنوز هم سرش را مثل کبک در برف غفلت فرو کرده بود و نمی دانست همه اینها از بی قیدی اش به حجاب آب می خورد.

مگر می شود خدا را دوست داشت و حرف هایش را دلبخواهی اطاعت کرد.

اولی را مطیع باشی، دومی را بی خیال باشی و سومی هم اگر به کامت نشست بپذیری و ...


نوشته شده در  یکشنبه 90/7/24ساعت  12:6 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
از ناز تا نیاز
حیاء
فراخوان اولین جشنواره ملی حجاب؛ یادگار فاطمه(س)
مریم مقدس حامی روسری دختران مسلمان
فراخوان مقاله حجاب، زینت آفرینش
[عناوین آرشیوشده]