سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدام بغض مسیر گلویش را می فشرد و نمی توانست حرف بزند. از بدبینی هایی که نسبت به نمادهای اسلامی بعد از 11سپتامبر در کانادا ایجاد شده، درد و دل می کرد.

می گفت حتی سگ هایشان را نسبت به روسری های ما زنان حساس کرده اند. یکبار صاحب سگی ( که از دیدن من بشدت پارس می کرد ) در خیابان به من می گفت: روسری ات را دربیاور؛ سگم با دیدنت آرامشش بهم ریخته و می ترسد.

و از اخراج چندین باره به خاطر حجابش در محیط کار نیز می گفت و دیگر نرم نرم می گریست.

و این مشتی بود از هزاران خرمن زجر و بی عدالتی که مظلومان عالم دارند می کشند.

خدایا این زجرهای در راه خودت را زمینه ساز ظهور مهدی فاطمه (سلام الله علیها) قرار ده.


نوشته شده در  یکشنبه 90/4/26ساعت  9:16 صبح  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

داشتم با خودم فکر می کردم که تمام کارهای این عالم حساب و کتاب داره، محاله بخوای واسه خدا کاری انجام بدی و نتیجه نگیری ..... تازه پاداش ها که همیشه نبایستی با پول و سکه  و.... سنجیده بشه!

پس اگه حاضری با خدا معامله کنی ، بیا و زیر این قرارداد رو امضاء کن .....

 

کارفرما: خداوند

کارگزار: خانم ها

زمان استخدام: از نه سالگی تا زمان فرتوتی

ماموریت: توسعه فرهنگ عفاف و فعالیت در جامعه

مکان ماموریت: سراسر کره خاکی

ظرفیت کار: طبیعت مسئولیت پذیر واستعداد ما خانم ها

نتیجه: گسترش امنیت روحی و جسمی، توسعه فعالیت های اجتماعی و فرهنگ کار و تلاش و مهم تر از همه توسعه انسانیت سالاری

نوع ماموریت: دفاع از آرمان ها


نوشته شده در  دوشنبه 90/4/20ساعت  5:34 عصر  توسط فرشته 
  نظرات دیگران()

اینکه مرد باشی و علیرغم محیا نشدن شرایط ازدواج

                                               زنی را ببینی که به نیت جلوه گری برای تو آمده و به او نگاه نکنی؛

اینکه مرد باشی و متأهل و به همسرت علاقمند

                                   زنی را ببینی که از زن تو زیباتر و جذاب تر باشد و به او نگاه نکنی؛

اینکه مرد باشی و در اداره و در کشاکش کار ات

                                             زنی را ببینی که با لحن کلامش و عشوه های صدایش تو را مجذوب خود کند و به او نگاه نکنی و      

...

همه این دیدن ها و نگاه نکردن ها باعث می شود که تو در برابر خدایت سربلند کنی و بگویی خدایا، اگر چه به نعمت بینایی و چشم مزینم کرده بودی ولی نگاه نگردم فقط به خاطر رضای خودت پس خودت خریدار این چشم ها باش، وقبول داری که چه معامله پر سودی کرده ای.

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 90/4/19ساعت  2:38 صبح  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ 

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... ، خجالت نمی‌کشی؟  

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و عکس‌العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:
خیلی عذر می‌خوام فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد ... 
همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...

 


نوشته شده در  سه شنبه 90/4/14ساعت  11:2 عصر  توسط سنا 
  نظرات دیگران()

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد این تیپی بگردم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد مانتوی گشاد نپوشم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد مانتوی تنگ بپوشم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد مانتوی کوتاه بپوشم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد این گونه آرایش کنم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد به فرم اتاق خوابم بیرون بیایم.

شما مردها نگاه نکنید؛ شاید من دلم بخواهد مثل عروسک باشم.

شما مردها نگاه نکنید؛ اصلاً همه عیب ها از شما مردهاست که نگاه می کنید. اگر شما مردها کمتر نگاه می کردید یا اصلاً نگاه نمی کردید یا اصلاً کور می شدید جامعه مثل گل و بلبل بود و هیچ مشکلی نداشت. همه مشکل از شما مردهاست که نگاه می کنید.


نوشته شده در  شنبه 90/4/11ساعت  11:37 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
از ناز تا نیاز
حیاء
فراخوان اولین جشنواره ملی حجاب؛ یادگار فاطمه(س)
مریم مقدس حامی روسری دختران مسلمان
فراخوان مقاله حجاب، زینت آفرینش
[عناوین آرشیوشده]