سلام. آره ديگه ما مردها بايد کور بشيم...! نميدونم چرا اين متن را نوشتي و کي اين را انتخاب کرده در مجله اما متاسفم اگر جنسيتي برخورد کرده! اما منم حرفهايي ميزنم...
چرا نميگويي زنها وقتي بزرگ ميشن عقده هاي بچگي را انجام ندهند؟ چرا وقتي ميخواهند خود را نمايش دهند فکر ميکنند جامعه سالن آمفي تياتر است و آنها ملکه ي قصه ها و منتظر شاهزاده ي قصه ها ميمانند و خود را شاه پريون مينامند؟
شما مرد ها نبينيد اين زشتي ها را که چطور لباس تدليس ميپوشند!
در خاستگاري هم نبينيد و حتي در مرگ...
راستي مردي که نبيند چطور نان بياورد؟؟؟
مردي که نبيند فرق سنگ و الماس را چگونه بايد بفهمد؟؟
ناصر خان دوست خوبم خوب چيزي ميگوي...:
« براي آدم نابينا شيشه و الماس يکي است...
اگر کسي قدر تو را ندانست ؛ فکر نکن تو شيشه اي...
او نابيناست... »
يا علي