سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غروب عرفه بی تو، مثل مادر بارداری است که پس از کلی درد و زجر، خودش همراه با فرزندش از بین می رود؛

غروب عرفه بی تو، مثل روزی است طوفانی که پس از تمام شدنش چیزی باقی نمی ماند جز آوار و بدبختیِ دوباره از صفر شروع کردن؛

غروب عرفه بی تو، مثل "متأسفمِ" دکترهاست پشتِ درِ اتاقِ عمل؛

غروب عرفه بی تو، مثل روزِ هفتِ ختم یک مادرِ مهربان است که پس از تمام شدن ختم و رفتن مردم تو می مانی و یک دنیا غم؛ 

غروب عرفه بی تو، مثل نامید شدن کودکان تشنه قافله اباعبدلله است پس از کشیدن تیرک خیمه ابوالفضائل عباس؛

غروب عرفه بی تو، مثل دو دختر از کاروان اسرای کربلاست که در کنار بوته ای از بیابانهای کربلا از شدت ترس جان داده بودند؛ 

غروب عرفه بی تو، مثل آن روز تلخی است که طبیب پس از دیدن فاطمه سلام الله علیها سری تکان داد و بانو را جواب کرد

و

زخم های بانو التیام نمی یابد و غم های زینب فروکش نمی کند و خارهای پاهای رقیه بیرون نمی آید مگر به ظهور تو.

 ما را ببخش که با بی تفاوتی هایمان باعث شدیم عرفه بی تو غروب کند.


نوشته شده در  یکشنبه 90/8/15ساعت  3:21 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

   به اعتقاد من ،شعار احقاق حقوق زنان ،اگر نگویم باعث تمام بد بختیهای

زنان معاصر بوده است ،حد اقل علت بخش عمده ای از مشکلات زنان امروزاست.

کتاب دروغ هایی که زنان باور می کنند(نانسی لی دموس)

امروزه به نظر می رسد زنان فقط مستقل شده اند ،ولی از لحاظ عاطفی غالبا محتاج تر ،نا امن و متزلزلتر،تنها و در مانده تر از مادران و مادر بزرگهای خویشند.

کتاب زن بودن(دکتر تونی گرنت)


نوشته شده در  پنج شنبه 90/8/12ساعت  11:59 عصر  توسط راحیل 
  نظرات دیگران()

خانه تزئین شده بود. لباسش گلی رنگ بود. ریشش روغن زده بود و چشمهایش سورمه کشیده. مسئله هایمان را که پرسیدیم گفت: فردا هم بیایید خانه خودم کارتان دارم.

خانه کوچکی بود. اتاق حصیر داشت و لباسش خشن بود.

گفت: خانه ای که دیروز آمدید، خانه زنم بود. خانه و وسایلش هم مال خودش بود. خودش هم برایم آرایش کرده بود. من هم دیدم باید خودم را آراسته کنم...

                                                                                                                      نقل از کتاب آفتاب دانش نوشته بهزاد دانشگر


نوشته شده در  پنج شنبه 90/8/12ساعت  8:57 عصر  توسط آمنه 
  نظرات دیگران()

گفتند: عکرمه، غلام ابن عباس، مریض است.

(امام محمد باقر) گفت: نه، دیگر زنده نیست اما اگر نمرده بود، چیزی یادش می دادم که به آتش نیفتد.

یک نفر آمد تو. گفت: عکرمه مرد.

گفتند: آقا چیزی که عکرمه را از آتش نجات می داد چه بود؟

گفت: به خدا قسم چیزی نیست جز همین محبت و ایمان به خانواده پیامبر که شما دارید.

                                                                                                                            نقل از کتاب آفتاب دانش نوشته بهزاد دانشگر


نوشته شده در  پنج شنبه 90/8/12ساعت  8:49 عصر  توسط آمنه 
  نظرات دیگران()

 

پوشش  زنان ایرانی در زمان های نه چندان دور، به گونه ای بوده که جهانگردان و سفرنامه نویسان فرنگی را به حیرت می کشانده است:

 

" زنان ایرانی در زیر چادر مهارت عجیبی برای شناختن همدیگر دارند. شگفت آن که وقتی از کنار هم می گذرند

یقین دارند که در شناختن طرف اشتباه نکرده اند اما چه بسا مردانی که از کنار زنان خویش می گذرند بی آن که آن ها را بشناسند".

 

منبع:

سفرنامه دروویل، ص81، از کتاب زن ایرانی به روایت سفرنامه نویسان فرنگی


نوشته شده در  دوشنبه 90/8/9ساعت  8:3 صبح  توسط فرشته 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
از ناز تا نیاز
حیاء
فراخوان اولین جشنواره ملی حجاب؛ یادگار فاطمه(س)
مریم مقدس حامی روسری دختران مسلمان
فراخوان مقاله حجاب، زینت آفرینش
[عناوین آرشیوشده]